دردونه ها

تولدیک سالگی

1391/11/16 14:13
نویسنده : مانا
178 بازدید
اشتراک گذاری

هرچندفکرمی کنم تولدیک سالگی مهمترین حادثه واسه یه مادره ولی برگزاری جشن اون باوجودهمه غروروشیرینیش یه خورده سخته.........

آخ جون بالاخره پسرم یکساله شدوطبق وعده وعیدای اطرافیان دیگه ازامشب یه خواب راحت دارموزحمتم نصف میشه.بااینکه ممنونم ازدلگرمی دادنهاشون ولی کاش وعده نمی دادنومادرای بی تجربه روبازم ناامیدنمی کردن.

امروزتولدتوبود.توکه قراره امیددل من باشی.دوست داشتم به دنباله اسمت یه "رجا"اضافه می کردم خیلی دنبال کلمه ای بودم که معنی امیدبده.آخه تواومده بودی امیدقلب من باشی.بعددیدم محمدرجاخیلی اسم خوشگلی نمیشه باباهم دوست نداشت اسمت دنباله داشته باشه.انقداسم محمدرودوست داشت که می گفت اگه 10تاپسرهم داشته باشم اسمشونومحمد1،محمد2و....محمد10میذارم.

واسه تولدت خانواده ها،خانواده دایی محمدوعموشهریارروواسه شام دعوت کردیم.زنعمونیومدچندماه قبل پدرشون فوت کرده بود.

توهم ازاول تاآخرش درحالیکه بغلم بودی گریه کردی.وقتی همه رفتن تازه رفتی سراغ هدایا.

بقیشوبعدامی نویسم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله زری
17 بهمن 91 9:48
تو تولد بچه های به این سن به بچه ها زیاد خوش نمیگذره و فقط بدرد وقتی میخوره که بچه ها بزرگ شدن و میخوان آلبوم عکسای بچگیشونو ببینن
madar
17 بهمن 91 20:54
yadash be kheyr


are ghorboonet beram
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دردونه ها می باشد