غزل خانم
قبلابه مادرای دختردارحسودی می کردم چراکه فکرمی کردم می تونن کلی باربی جورواجوربه هوای دخترشون واسه خودشون بخرن وحسابی عقده های کودکی روتخلیه کنن.ولی زهی خیال باطل....
اسباب بازی های ترانه هم شبیه داداشش بود.تفنگ وماشین و....والبته چندتایی هم عروسک.که ازجمله محبوبترینهاشون مردعنکبوتی وباب اسفنجی(بانسفنجی به قول خودش )بودن.
یه صبح بهاری سال92 ازخواب بیدارشدوازمن عروسک دخترخواست نمی دونین چقدذوق کردم که بالاخره دخترمنم داره ازخودش خواسته های دخترونه درمی کنه.بعدازظهراونروزبا ذوق وشوق اولین عروسک دخترونه روکه انتخابشوبه عهده خودش گذاشته بودیموخریدیم واسمشوغزل گذاشتیم
عکسی ازغزل وسایربچه ها:
ترانه به عروسکاش می گفت بچه هاو همشون روبافامیلی خودش صدامیزد.افسوس که غزل خانم فقط چندروزعزیزبودوبعدبادست وپای مثله شده مفقودشدوترانه دوباره رفت سمت همون اسباب بازیهای پسرونه