دردونه ها

رفتیم سرخونه زندگیمون

1391/11/13 20:42
نویسنده : مانا
162 بازدید
اشتراک گذاری

بعدبیست روزکه ازتولدت گذشت باروبندیل روجمع کردیم تادیگه رفع زحمت کنیم وبریم خونه خودمون.

 

هنوزنرسیده یه عالمه خریدیکجا(طبق معمول)ومنم مشغول آماده سازی واسه فریزکردن.

این دفع باسابق خیلی فرق داشت.تادست می بردم کاری انجام بدم توگریه می کردی.وای خداجونم چقدزندگی سخت شده بود.

حالادیگه فهمیده بودم بچه داری باعروسک بازی خیلی تفاوت داره.این فکرمن بیشترمال این بودکه تونوه اول بودی ومن خیلی تجربه بچه کوچک نداشتم.

داشتم واسه شام ماکارونی می پختم که مادرجان وبابایی وخاله مریم زنگ خونه روبه صدادرآوردن.

کارای نیمه تماموتموم کردن وگفتن بیایددوباره برگردید.ومن هم ازخداخواسته برگشتیم واینبارتاچهلم موندیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دردونه ها می باشد