دردونه ها

شب یلدا82

1391/11/18 16:07
نویسنده : مانا
143 بازدید
اشتراک گذاری

می خواستم باشرائط جدیدخودمووفق بدم می خواستم اونقدخودمومشغول کنم که کمتربه خانوادم فکرکنم.

خونه جدیدچیزای زیادی می خواست واین تاحدی منومشغول می کرد.دوماه بعداسباب کشی بعداینکه دیدوبازدیداتموم شدن بازم حس تنهایی همیشگی گریبانگیرم شدتصمیم گرفتم که خلانبودخانوادموباخانواده باباپرکنم.واسه شب یلداکلی تدارک دیدم امابعدازظهربودکه زنگ تلفن ماروازآنژین صدری عموآگاه کردونهایتاباباآخرشب زنعموروازبیمارستان آوردخونه ماوتانصفه های شب باهم گریه کردیم وبعدبابازنعموروبردخونشون.هیچ کی هم نه سراغ شام رفت ونه تنقلات.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله زری
23 بهمن 91 10:14
ای باباااااا
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دردونه ها می باشد